![داستان زنی که ادعا میکرد حضرت زینب است](https://cdn.afkarnews.com/thumbnail/MeLy8db0VDTK/avqJ8gmAX9Ct66DbrkgXvB2KFhuCUyHYFkaA3XV6CbAztNF2i8ftmhb60qlFCOo2WdoMjIi96pwZm-nOISMI6e_57f5GRNOGzfodMt3ZtyvbIRG-CqLs8A,,/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8.jpg)
داستان زنی که ادعا میکرد حضرت زینب است
در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است.
در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است.
پر رفت و آمدترین خانه «محله بنیهاشم» را آوای شادی و سرور در آغوش گرفته بود، موج شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود. همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر لحظهشماری میکردند، و دل خوش میداشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش بفشارند و گل بوسههای محبت را بر گونههای عطر آگینش نثار گردانند.